|
حوّا هم چنان به گفتگوی خداوند با آدم گوش می دهد و منتظر شنیدن پاسخ آدم است؛ زیرا او نیز در وجود خود نسبت به آدم محبت و انس فطری و واقعی احساس می کند. یک باره متوجه می شود که آدم با خوشحالی به پیام وحی الهی چنین لبیک می گوید: بله ای پروردگارم! همانا من هم به سبب این کار تا زمانی که زنده ام شکرگزار و ثنا گویت خواهم بود.
امام صادق علیه السلام: هر که به خانواده اش نیکى کند، خداوند بر عمرش بیفزاید.
علمدار بصیر:
خداوند سبحان از قسمتهاى سخت و نرم، و شیرین و شور زمین خاکى را جمع کرد و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص گردید، آنگاه آن مادهى خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده در آورد، سپس از آن گل صورتى پدید کرد داراى جوانب گوناگون و پیوستگىها، و اعضاى مختلفه و گسیختگىها، آن صورت را خشکانید تا خود را گرفت و محکم و نرم ساخت تا محکم و سفالین شد، و آن را تا زمان معین و وقت مقرر به حال خود گذاشت سپس از نفخه خود بر آن ماده شکل گرفته دمید تا به صورت انسانى زنده در آمد، داراى اذهان و افکارى که در جهت نظام حیاتش بکار گیرد و اعضائى که به خدمت در آورد، و ابزارى که زندگى را بگرداند، و معرفت و شناختى که میان حق و باطل را تمیز دهد، و مزهها و بوها و رنگها و جنسهاى گوناگون را از هم بشناسد، در حالى که این موجود معجونى بود از طینت رنگهاى مختلف و همسانهائى نظیر هم، و اضدادى مخالف یکدیگر و اخلاطى متفاوت با هم، از گرمى و سردى و رطوبت و خشکى و ناخوشى و خوشى.
حوا همسر آدم هم بنا بر جمله وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها به صورتى که آدم آفریده شد به وجود آمد، این حقیقتى است که در روایات هم به طور صریح به آن اشاره شده است: عن الباقر (ع) انها خلقت من فضل طینة آدم عند دخوله الجنة؛ از حضرت باقر (ع) روایت شده: حوا از اضافه ى گلى که آدم از آن آفریده شد ساخته شد و این هنگام ورود آدم به بهشت بود.
روایاتى هم در برخى از کتابها آمده که حوا از دنده چپ آدم آفریده شده که اینگونه روایات مخالف با متن آیه شریفه و در تضاد با روایات استوارى است که آفرینش حوا را از اضافهى گل آدم مىداند، بنابراین روایات مقبولى نیست و چه بسا ساختهى بازرگانان حدیث و برگرفته از افسانههاى یهود باشد، یک بار دیگر به متن آیه دقت کنید: خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها شما را از عنصر واحده آفرید و زوج را نیز از همان عنصر پدید آورد.
در تأیید این معنا و این برداشت درستى که از آیهى شریفه مىشود به روایت زیر دقت کامل بنمائید: عمرو بن ابىالمقدام از پدرش روایت مىکند که گفتهاست از حضرت باقر (ع) پرسیدم خداوند حوا را از چه چیز آفرید؟ فرمود این مردم در این مسئله چه مىگویند؟ گفتم: مىگویند خداوند او را از دندهاى از دندههاى آدم آفرید، فرمود: دروغ مىگویند، آیا خداوند از آفریدن حوا از غیر دنده آدم ناتوان بود؟! گفتم پسر پیامبر فدایت شوم حوا را از چه چیز آفرید فرمود پدرم زین العابدین از پدرش روایت کرد که رسول خدا فرمود: خداوند مشتى خاک برگرفت، و آن را با دست قدرتش به هم آمیخت و آدم را از آن آفرید، بخشى از آن اضافه آمد پس حوا را از آن وجود به وجود آورد.
با دمیده شدن روح در وجود حوا، زندگانی او آغاز می گردد؛ پس از گشودن چشم، به اطراف می نگرد؛ با دیدن فرشتگان و باغ پر طراوت، بر یگانگی خداوند اقرار می کند؛ ناگهان بالای سر خود جوان رشید و خوش سیمایی را مشاهده می کند که در حال استراحت است با دیدن وی به سرعت از زمین بر می خیزد، و به دستور خداوند حکیم و مهربان به سمتی دیگر حرکت می کند. بر خاستن و حرکت حوا همان و بیدار شدن آدم همان. زمانی که آدم چشمانش را باز می کند، در مقابل خود انسان با حیا و زیبایی را می بیند که تا آن لحظه در باغ ندیده بود؛ آن هم مخلوقی که از جنس او بوده و مثل فرشتگان نیست؛ بلکه از جهت شکل و شمایل و نوع رفتار، با اندک تفاوتی همانند خود اوست.
از آنجا که در این مدت، هم صحبت و دوستان آدم گروه فرشتگان بوده و فردی مثل خود را ندیده بود، طبیعتا با مشاهده فردی مشابه خود امید و نشاطی تازه سراپای وجودش را فرا می گیرد؛ به طوری که ناخودآگاه نسبت به حوا انس قلبی و روحی پیدا می کند. به راستی این محبت فطری تولدی دیگر و سر آغاز زندگی جدیدی برای هر دو نفرشان خواهد بود. آدم به فکر فرو رفته است؛ گویا برای رسیدن به حقیقت و آشنایی با حوّا چاره ای جز سؤال ندارد. با کمال حیا و متانت می پرسد: تو کیستی؟ حوّا نیز با کمال عفت و شرم پاسخ می دهد: همان طور که میبینی، من هم مثل تو مخلوقی هستم که خداوند آفریده است. در این هنگام آدم عرضه می دارد: پروردگارا! این مخلوق نیکو و زیبا کیست که با نگاه به وی، آن چنان انس و آرامشی در قلبم ایجاد می شود که وحشت و غمم بر طرف می گردد؟ خداوند دانا و رحیم می فرماید: این کنیز من حوّا می باشد.
آیا دوست داری که با تو باشد؛ با وی انس و محبت بگیری و او نیز با تو سخن بگوید و دستورات تو را اطاعت و اجرا کند؟ حوّا هم چنان به گفتگوی خداوند با آدم گوش می دهد و منتظر شنیدن پاسخ آدم است؛ زیرا او نیز در وجود خود نسبت به آدم محبت و انس فطری و واقعی احساس می کند. یک باره متوجه می شود که آدم با خوشحالی به پیام وحی الهی چنین لبیک می گوید: بله ای پروردگارم! همانا من هم به سبب این کار تا زمانی که زنده ام شکرگزار و ثنا گویت خواهم بود.
خداوند برای رضایت و خشنودی و کامل شدن آدم و حوّا و برای شکوفا شدن استعدادهای آنان ابتدا راز آفرینش را به این اولین مرد و زن بشری یادآوری می کند و می فرماید: ای آدم این حوّا کنیز من، و تو نیز عبد من می باشی؛ شما را برای خانه ای آفریده ام که نامش بهشت است. برای ورود به بهشتم، تسبیح حمد مرا نیکو بجای آورید. آنگاه مسئله تشکیل خانواده را به آنان چنین بشارت می دهد: ای آدم! او را از من خواستگاری کن تا شما دو نفر را به همسری یکدیگر در آورم. آدم، در حالی که مزه تلخ تنهایی و مجرّدی را به خوبی چشیده بود، با قلبی آکنده از شکر رضایت خود را این گونه اعلام می دارد: پروردگارا من او را از تو خواستگاری می کنم. خداوندا در برابر این نعمتی که به من می دهی و او را بر من حلال می کنی به چه چیزی از من راضی می شوی؟ خداوند از میان همه اشیاء و کارها فقط یک کار را به عنوان مهریه و صداق انتخاب می کند و می فرماید: ای آدم! خشنودی من در این است که احکام دینم را به او بیاموزی.
آدم که پیشتر معلم ملائکه شده بود، از پیشنهاد خداوند دانا و مهربان بسیار شادمان گردید و گفت: آفریدگارا! حال که چنین می پسندی، من نیز علاوه بر آن تا زنده ام به درگاه عنایتت سپاس خواهم گفت. شور و حال عجیبی در بین فرشتگان ایجاد شده بود؛ امّا سیمای آدم و حوّا بیش از پیش این خوشحالی را منعکس می کرد. حال پس از خواستگاری، معین شدن مهریه و رضایت قلبی و قولی حوّا و آدم به امر مقدّس ازدواج، سفره عقد و جشن گسترانده می شود تا خداوند در حضور فرشتگانش بین این بنده های صالح و برگزیده پیوند همسری و زوجیت بر قرار کند. در یک سو حوّا با کمال حیا نشسته است و در دیگر سو آدم. همگان به برگزاری مراسم عقد توسط آفریدگار مهربان چشم دوخته و لحظه شماری می کنند. یک باره کلام مبارک و نورانی الهی در آسمان و زمین طنین انداز می شود که: ای آدم به راستی که من همین" تعلیم معارف دینی " را از تو می خواهم و از همین الان حوّا را به ازدواج تو در آوردم؛ پس او را با خود ببر که اکنون، حلال و همسر توست. گل لبخند بر لبان این دختر و پسر شکوفا می شود و بهار عشق سرزمین دلهایشان را بیش از پیش معطّر می سازد و دریای موّاج روحشان به آرامش و سکون وصف ناپذیری می رسد.
حوّا هم چنان منتظر آدم است. گویا آدم نیز چون او می اندیشد؛ با لبخند و مهربانی به حوّا می گوید: نزد من بیا! حوّا پس از شنیدن صدای شوهرش، در خود احساس شرم می کند. عرض می کند: تو به سوی من بیا! در همین موقع خداوند حکیم به آدم دستور می دهد که به طرف حوّا برود؛ از این رو، آدم بر می خیزد و لبخند زنان به نزد همسرش می رود..... پس از تمایل قلبی و روحی آن دو به یکدیگر و برقراری زوجیت، خداوند در وجود آنان "غریزه جنسی" را نیز ایجاد می کند تا این پیوند محکم شده و به نتایج مطلوب برسد./ بانوان نمونه
وقلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ و کلا منها رغدا حیث شئتما؛ (بقره، 2 / 35) و گفتیم اى آدم، خود و همسرت در این باغ سکوت گیر[ ید]؛ و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید. و یا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ فکلا من حیث شئتما؛ (اعراف، 7 / 19) و اى آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید. جام
تاریخ ارسال مطلب : یکشنبه 92/6/24 | نویسنده : alamdarbasir
|
|
تمامی حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به علمدار بصیر می باشد و انتشار مطالب با ذکر منبع مانعی ندارد.
طراحی و اجرا : مرکز فرهنگی صالحون |